پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. 
اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. 
شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید.

وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.

پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
«گلستان سعدی»

جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دختران و پسران خانواده برتر فيـــلـم پـارســــي زندگینامه گروه آموزشی و مشاوره سیترا یادداشت های آشویتش بـــــــــحر العلوم گپ و گفت نمونه سوالات هفتم دانلود جدیدترین مقالات دانشجویی به صورت فایل word